جدول جو
جدول جو

معنی دست بسته - جستجوی لغت در جدول جو

دست بسته
آنکه دستهایش بسته باشد کسی که دستانش مقید باشد مقابل دست باز، زبون بی مقدار، مغلوب، بخیل خسیس، نماز گذار مصلی، عجیب و غریب: (کار دست بسته کرد)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست بستن
تصویر دست بستن
مقید و گرفتار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسته دسته
تصویر دسته دسته
گروه گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چست بستن
تصویر چست بستن
تنگ بستن میان بند و کمر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست شستن
تصویر دست شستن
شستن دست های خود، کنایه از ناامید شدن و صرف نظر کردن از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست دستی
تصویر دست دستی
((دَ دَ))
سرسری، سطحی، بیهوده، بی جهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست بسر
تصویر دست بسر
از سر وا کردن، متاسف
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که سر آن مسدود باشد (پاکت جعبه صندوق) مقابل سرباز سر گشاده، مخفی پنهان، برمز پوشیده: سخن سربسته گفتی با حریفان خدارا زین معما پرده برار (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل بسته
تصویر دل بسته
دل باخته به کسی یا چیزی، عاشق، علاقه مند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کت بسته
تصویر کت بسته
آنکه کت وی را به پشت بسته باشند
فرهنگ لغت هوشیار